Saturday, June 11, 2011

حرف u

بيست و هشتمين حرف الفباي توركي آزربايجاني U ( او ) مي باشد .

املاء و معاني لغات پُر كاربرد و مصطلح در زبان توركي آزربايجاني كه با حرف U شروع مي شوند در جدول

زير آمده هست :

تقليد آواي سگ و گرگ ، علامت نارضايتي ، حيرت

U

نوك ، قله ، رأس ، سر ، انتها

Uc

اوج گيرنده ، بلند شونده ، مرتفع شونده

Ucalan

از بلندي ، با صداي بلند ، رسا

Ucadan

بلند ، مرتفع ، والا ، بلند مرتبه ، عظيم ، رفيع

Uca

كنار ،

آخرين مرز ، گوشه و كنار ، آخرين حد

Uc-bucaq

ارتفاع ، بلندي ، ارتقاء ، رسائي ، سربلندي ، اعتبار ، ارزش

Ucalıq

بلند قامت ، بلند قد ، دراز،مرتفع

Ucaboy

بالا بردن ، ارتقاء دادن ، برافراشتن ، بلندتر كردن

Ucalandırmaq

بالا رفتن ، ارتقاء يافتن ، برافراشته شدن ، بلندتر كردن

Ucalanmaq

بيش از پيش بلند و مرتفع شدن ، ارتقاء يافتن

Ucalaşmaq

بالا رفتن ، اوج گرفتن ، مرتفع شدن

Ucaldılmaq

ارتقاء يافتن ، بلند شدن ، قد برافراشتن ، اعتلاء يافتن ، سربلندشدن ،

مشهور شدن

Ucalmaq

ارتقاء دادن ، بلندتر كردن ، بالا بردن ، برافراشتن ، اعتلاء بخشيدن

Ucaltmaq

از روي ... ، سبب ... ، بخاطر ...

Ucbatından

بي انتها ، بي پايان ، بي حد و مرز ، بسيار وسيع

Uc-bucaqsız

از غير ، از ديگران ، بدون واسطه ، از كنار ، از دور

Ucdan-qıraqdan

بي استثناء ، كلاً ، سراسر ، تكرار ، همگي

Ucdantutma

دور دست ، كرانه ، منتهي اليه ، ناحيه و نقاط دور ، دور افتاده

Ucqar

داراي نوك تيز و تند ، داراي نوك و لبه تيز و بران

Ucuiti

نوك تيز ،

تند و تيز

Ucubiz

سرپوش ، نوك پوش ، لبه پوش ، به طرف نوك

Ucluq

ارزان فروش

Ucuzçu

به ارزاني ،

خيلي ارزان ، بصورت كم بهاء

Ucuzca

ارزان ، كم بهاء ، كم ارزش ،

كم زحمت ، نامرغوب

Ucuz

ارزان شدن ، كم بهاء شدن

Ucuzlanmaq

ارزانتر شدن ، قيمت چيزي پايين آمدن

Ucuzlaşdırılmaq

ارزان شده ، كم بهاء شده

Ucuzlaşdırılmış

ارزانتر كردن ، كم بهاء كردن ، قيمت جنسي را پايين آوردن

Ucuzlaşdırmaq

ارزانتر شدن ، كم بهاء شدن ، كم ارزش شدن

Ucuzlaşmaq

بازهم ارزانتر ، پايين قيمت

Ucuzvarı

ارزاني ، وفور

Ucuzluq

ارزانتر ، كم بهاء

Ucuzlu

نوعي گياه ، پروارز كننده ، بالدار ، پرنده ، تيز پرواز ، كفشدوزك

Uçağan

رنگ پريده ، بهمن

ريزش برف و سنگ و غيره

Uçqun

پرنده ، پرواز كننده ، فرار

Uçar

گونه گود ، گونه گود افتاده ، گونه هاي رنگ پريده

Uçqunyanaqlı

پرواز كردن ، اوج گرفتن ، بال زدن ، ريزش كردن ، افتادن ، فرار كردن ، ناپديدشدن ، رنگ باختن ، بهشت ، جنت

Uçmaq

هوانورد ، پرواز كننده ، فرار ، پرنده

Uçucu

هوانوردی ، پرواز ، هواپیمائی ، خاصیت فرار بودن گازها

Uçuculuq

مخروبه ، خرابه ، ریخته ، خراب شده ، رنگ باخته ، تاول ، تب خال

Uçuq

تب خال زدن ، تاول زدن

Uçuqlamaq

لرزیدن ، احساس سرما کردن ،

لرز داشتن

Uçunmaq

لرزش ، لرز ، هیجان

Uçunma

تاب ، صندلی متحرک، صندلی گهواره ای

Uçuncaq

ریزش کرده ، باقیمانده از مخروبه ، اسباب آلات ویرانه

Uçuntu

برای پرواز و هوانوردی مجبور شدن ، تخریب شدن

Uçurdulmaq

پرواز ، طرز پرواز ، هوا نوردی ، اوج گیری ، پرش

Uçuş

بادبادک

Uçurtma

پراندن ، پرواز دادن ، بی اختیار بر زبان راندن ، تخریب کردن ، ویران کردن ، نابود کردن

Uçurtmaq

پرواز کردن ، پریدن ، به هوا رفتن ، تخریب شدن ، ویران شدن ، از بین رفتن

Uçurulmaq

پرتگاه ، سراشیبی تند ، ورطه ، فاجعه ، خطر

Uçurum

دارای پرتگاه ، صخره ، سراشیبی تند ، فاجعه آمیز

Uçurumlu

با هم پراز کردن ، دسته جمعی پریدن ، چرخ فلک سوار شدن ، هوا نوردی کردن

Uçuşmaq

حیا ، شرم ، درخت معطر عود ، آلت موسیقی ، عود

Ud

جرعه ، قورت ، بلع ، برد

Udum

حلق ، گلو ، حلقوم

Udlaq

با حیا ، با شرم

Udanqaç

قورت دادن ، بلعیدن ، در بیان کردن چیزی سختی کشیدن ، گیر کردن

Udqunmaq

به کسی بلعاندن ، خوراندن ، واداشتن به قورت دادن

Uddurmaq

مردم ساکن آزربایجان که به یکی از زبانهای ابر قفقاز مکالمه می کنند ، شخص وابسته به این قوم

Udinlər

به زبان ادین

Udincə

قورت دادن ، بلعیدن ، فرو بردن ، خوردن ، برنده شدن

Udmaq

حلق ، گلو ، حلقوم

Udlaq

جذب شدن ، بلعیده شدن ، بازنده شدن ، بدست آمدن

Udulmaq

جذب کننده ، برنده ، بلعنده

Uducu

سود ، فایده ، برد ، جایزه

Uduş

جرعه ، قورت ، بلع ، برد

Udum

بدون جایزه ، بدون برد و باخت ،

بی سود ، بی فایده

Uduşsuz

جایزه دار ، سودآور

Uduşlu

باخته شدن ، بازنده شدن ،

از دست رفتن

Uduzulmaq

باختن ، از دست دادن

Uduzmaq

بسیار کوچک ، خرد ، ظریف ،

کمی ، جزئی

Ufacıq

آخ ، وای ، علامت ، درد

Uf , uff

کوچکی ، خردی ، ضعیف بودن

Ufaqlıq

کوچک ، ضعیف ، خرد

Ufaq

کوچک و بی اهمیت ، جزئی ، ضعیف

Ufaq - tufaq

کوچک و بی اهمیت ، جزئی ، ضعیف

Ufaqlıq

کوچک کردن ، خرد کردن ، کم و جزئی کردن

Ufalatmaq

صدای آخ ، وای

Ufultu

آخ وای کردن

Ufuldamaq

مواجه شدن ، سوق داده شدن ، متمایل شدن ، جهت داده شدن ، روبه رو شدن ،

بسوی هدفی و آرزوئی رفتن

Uğramaq

مدت طولانی با یک امری مشغول شدن ، سفر کردن ، به گردش رفتن ، درباره چیزی فکر کردن

Uğraşmaq

سوق دادن ، مواجه کردن ، رودررو کردن ، دچار کردن

Uğratmaq

در راه ، برای ، بخاطر

Uğrunda

بوق زدن ، آژیر کشیدن ، شیون کردن ، صدا کردن کبوتر

Uğuldamaq

روده بر شدن ، غش کردن ،

تسکین یافتن

Uğunmaq

زوزه ، آژیر ، هوهو

Uğultu

بخت ، برکت ، سعادت ، خیر ، یمن ، شگون ، خوشبختی ، پیروزی ، غلبه ، موفقیت

Uğur

موفقیت آمیز ، موفق ، خوشقدم ، کامیاب ، خوشبخت

Uğurlu

بد یمن ، بد شگون ، شوم ، بدبخت ، ناکام ، نا مبارک

Uğursuz

ناکامی ، بدیمنی ، بدبختی ، شکست ، نا مبارکی ، شومی

Uğursuzluq

اهل اکراین

Ukraynalı

به زبان اکراینی

Ukraynaca

آخیش ،

آخ جون

Uxay

سرباز یا افسر ارتش تزار

Ulan

خرکچی

Ulqaçı

حیوان باری و سواری ، خر

Ulqa

پارس کردن ، زوزه کشیدن ،

عوعو و ناله کردن

Ulamaq

پارس ، عوعو ، زوزه ، ناله

Ulama

ستاره ، مشهور ، نامی

Ulduz

پارس ، عوعو

Ulartı

دسته جمعی پارس و عوعو کردن ، زوزه کشیدن ،

رسیدن ، دست یافتن ، متصل شدن ، بهم رسیدن ، ملاقات کردن ، وصل شدن

Ulaşmaq

ستاره ای ، مانند ستاره

Ulduzu

پرستاره ، ستاره دار

Ulduzlu

ستاره گونه ، شبیه ستاره ، ستاره مانند

Ulduzaoxşar

والا ، بلند مرتبه ، بزرگ ، عظیم ، بزرگتر ، متعالی ، والا مقام

Ulu

مردم ، ملت ، جمعیت

Ulus

متعالی بودن ، تعالی ، بزرگی ، والامقامی

Ululuq

آشی که با آرد تهیه می کنند ، یک نوع خیش چوبی یا آهنی

Umac

توقع ، قابل انتظار ، محل انتظار ، مورد انتظار

Umacaq

آش تهیه شده با آرد

Umacaşı

غمگین شدن، گریه آلود شدن ، اشک آلود شدن

Umaxşamaq

امید داشتن ، توقع داشتن ، انتظار داشتن ، چشمداشت و آرزو داشتن

Ummaq

محل انتظار و توقع ، مورد انتظار،منبع آرزو و چشمداشت

Umud

مأیوس ، ناامید ، ناکام

Umsuq

مأیوس کردن ، نا امید و ناکام کردن

Umsundurmaq

مأیوس شدن ، نا امید شدن ، ناکام شدن

Umsunmaq

مأیوس کردن ، نا امید و ناکام کردن

Umsutmaq

انتظار و قهر ، توقع وقهر ، آزردگی ، گله گزاری

Umu – küsü

کتف ، شانه ، دوش، کول

Umuz

مورد انتظارو توقع بودن

Umulmaq

نا امید کردن ، ناکام گذاشتن ، مأیوس کردن ، فریب دادن

Umuzdurmaq

درک کردن ، فهمیدن ، دریافتن

Unamaq

آرد ، پودر، غبار

Un

آغشته به آرد ، آرد دار

unlu

آردکردن ، آرد پاشیدن ،

با آرد آغشتن ، آرد زدن

Unlamaq

چاله آسیا که آرد به آنجا می ریزد ،

جای یا قاب آرد در منزل

Unluq

نوعی گیاه

Unluca

فراموش شدن ، از یاد رفتن ، متروک شدن

Unudulmaq

فراموش نشدنی ، از یاد نرفتنی ، بیاد ماندنی

Unudulmaz

فراموش شده ، از یاد رفته ، از خاطره محو شده

Unudulmuş

فراموش کردن ، از یاد بردن ، متروکه کردن ، از دل و خاطره محو کردن

Unutdurmaq

فراموشکاری ، نسیان ، فراموشی

Unutqanlıq

کم حافظه ، فراموشکار ، بی دقت

Unutqan

خیلی دراز ، بیش از حد دراز و طویل

Upuzun

فراموش کردن ، از یاد بردن،

ترک کردن

Unutmaq

غده دار ، ورم دار

Urlu

غده ، ورم ، بر آمدگی ، گوژ

Ur

آخرین بسته و چین محصول جالیز ، آخرین بخش میوه و سبزی

Ura

خانواده ، قبیله ، طایفه

Uruq

زبان رسمی پاکستان ، اردو

Urdu

شکل محاوره ای کلمه روس

Urus

آرد در نظر گرفته شده برای مالیدن بدست

Urvalıq

آردی که بدست می مالند تا خمیر بدست نچسبد ، پرسم

Urva

محترم ، عزیز

Urvatlı

احترام ، حرمت ، عزت ، تأثیر اعتبار ، نفوذ

Urvat

بی حرمت ، بی احترام ، بی ارزش

Urvatsız

شعری حماسی که در برابر داماد می خوانند و اطرافیان را برای مبارزه و کشتی دعوت می کنند

Urvayı

تنبل ، شل ، سنگین

Usal

عقل ، ادراک ، ادب ، تربیت ، درایت ، هوش

Us

طاقت فرسا ، ملول کننده ، بیزار کننده ، ذله کننده

Usandırıcı

بیزارکردن ، ملول کردن ، خسته و ذله کردن

Usandırmaq

بیزار شدن ، ذله شدن ، خسته و ملول شدن ، پریشان شدن

Usanmaq

نستوه ، خستگی ناپذیر ، دارای تحمل و طاقت زیاد

Usanmaz

نستوه بودن ، خستگی ناپذیری

Usanmazlıq

برتر در کار و شغل خود ،

مجرب ، استاد

Usta

عاقل ، باهوش ، مؤدب

Uslu

استاد درجه یک ، سرپرست اساتید

Ustabaşı

استاد گونه ، با استادی تمام ، با مهارت کامل

Ustacasına

تجربه کسب کردن ، مهارت پیدا کردن ، استاد شدن

Ustalaşmaq

مهارت ، تجربه ، برتری ، تکنیک ، علم کار ، استادی

Ustalıq

بچه ، کودک ، جوان ، غلام

Uşaq

کسی که بیش از حد بچه های خود را دوست دارد

Uşaqcanlı

فرزند دوستی

Uşaqcanlılıq

بچه کوچک ، طفل

Uşaqcıq

بچگانه ، کودکانه ، بچه گونه

Uşaqcasına

طفلی ، طفلک ، خطاب نوازش آمیز

Uşaqcığaz

کسی که بچه خود را با شیر خود بزرگ می کند ، مادر ، بچه دار

Uşaqəmizdiran

ادای بچه ها را در آوردن ، کودکانه رفتار کردن

Uşaqlanmaq

رفتار کوکانه پیدا کردن ، مانند بچه ها شدن، بچه شدن

Uşaqlaşmaq

بچگی ، ایام کودکی ، طفولیت ، کودکی ، رحم ، بچه دان ، زهدان

Uşaqlıq

بچه دار ، دارای فرزند

Uşaqlı

مجرای رحم

Uşaqlıqborusu

از دوران کودکی ، از ایام طفولیت ، از بچگی

Uşaqlıqdan

بچه دوست داشتن ، دوستدار بچه ها

Uşaqsevən

سقط جنین

Uşaqsaldırma

بچه دوستی ، دوستدار بچه ها بودن

Uşaqsevənlik

بی فرزندی

Uşaqsızlıq

بی فرزند ، بی بچه

Uşaqsız

نوعی کشتی دارای دو ستون و بادبان

Uçqun

گیاه ترش مزه که ساقه آنرا بعد از پوست کندن میخورند ، نوعی کشتی دارای دو ستون و بادبان

Uşqun

صاحب یا راننده کشتی بادبان دار ،

کسی که گیاه ترش مزه را از صحرا و کوه جمع آوری و در شهر و روستا می فروشد

Uşqunçu

ترسیدن ، تحدید شدن ،دچار ترس و واهمه شدن ، احتیاط کردن

Uşunmaq

شرمگین ، خجالتی، با شرم ، کمرو ، خجل ، آزرم

Utancaq

کمروئی ، شرمگین ، با حیائی ، خجالتی بودن

Utancaqlı

خجل کردن ، شرمنده کردن ، خجالت دادن

Utandırmaq

موجب شرم و حیا ، سبب محجوبیت وکمروئی ، شرم آور

Utanılacaq

با بی شرمی ، با بی حیائی ، بدون شرم ، با پرروئی

Utanmadan

شرم کردن ، خجل شدن ، خجالت کشیدن ، آزرم داشتن

Utanmaq

پررو ، بی شرم ، بی حیاء

Utanmaz

با بی شرمی ، با بی حیائی ، با پرروئی

Utanmazcasına

بی شرمی ، بی حیائی ، پرروئی

Utanmazlıq

موافق ، مناسب ، شبیه

Uyarlı

هشدار ، اخطار

Uyarı

مناسب ، موافقت ، تشابه ، تطابق ، سازگاری ، هماهنگی

Uyarlıq

ناسازگاری ، نا هم آهنگی ، عدم موافقت و مناسبت

Uyarsızlıq

نامناسب،ناسازگار

Uyarsız

دروغ جعلی ، ساختگی ، تخیلی ، افسانه

Uydurma

ماهواره ، پیک

Uydu

دروغگو ، چاخان ، خیالباف ، افسانه ساز

Uydurmaçı

خیالپردازی ، دروغبافی ، چاخان بازی ، افسانه سازی

Uydurmaçılıq

جعل کردن ، از خود در آوردن ، اختراع کردن ، فریب دادن ، گول زدن ، گمراه کردن ، بیهوش کردن ، بخواب بردن ، تطبیق دادن

Uydurmaq

جعل شدن ، اختراع شدن ، مناسب و موافق شدن

Uydurulmaq

بی خواب

Uyuqsuz

خواب آلود

Uyqulu

خواب

Uyqu

مناسب ، سازگار، موافق ، مشابه ، برازنده

Uyğun

بی خوابی

Uyqusuzluq

مناسب شدن ، هم آهنگ شدن ، سازگار شدن ، موافق و مطابق شدن

Uyğunlaşdırılmaq

مناسب و موافق کردن ، سازگار کردن

Uyğunlaşdırmaq

مناسبت ، سازگاری ، تطابق ، تشابه ، برازندگی

uyğunluq

نامناسب ، ناجور ، نا هم آهنگ ، ناسازگار

uyğunsuz

ناسازگاری ، نا هم آهنگی ، عدم تطابق و تشابه

Uyğunsuzluq

ملت تورک ساکن آسیای میانه و تورکستان شرقی ، ایغورها

Uyğur

آلت تناسلی جنس مؤنث

Uyluq

به تورکی اویغوری

Uyğurca

باور کردن ، فریب خوردن ،جلب و جذب شدن ، هم آهنگ شدن ، جور در آمدن ،

مطابقت داشتن ، بیهوش شدن ، خوابیدن

Uymaq

خوابیده ، غافل ، بی خبر ، بیهوش ، فریب خورده ، باور کرده ، راضی شده ، تطابق کرده ، سازگار ، مناسب ، هم آهنگ شده

Uymuş

هم آهنگ کردن ، سازگار کردن ، مونتاژ کردن ، مواد مخدر دادن ، بیهوش کردن ، بی حس کردن

Uyuşdurmaq

مواد مخدر ، بیهوش و بی حس کننده

Uyuşdurucu

بیهوش و بی حس شدن ، سازگار و مناسب شدن

Uyuşmaq

سازگار نشدنی ، هم آهنگ نشدنی ، بیهوشی ناپذیر

Uyuşmaz

عدم تفاهم ، ناهم آهنگی ، تضاد ، بیهوشی ناپذیری

Uyuşmazlıq

کرختی ، بی حسی ، هم آهنگ ، سازگاری ، تطابق

Uyuşuq

بی حسی ، بیهوشی ، سازگاری ، تشابه ، توافق

Uyuşuqluq

خواباندن ، بخواب بردن ، آرام کردن

Uyutmaq

آخ ، وای ، ابراز درد و رنج ، علامت ناراحتی

Uyu - uyu

دراز کشیدن ، راست شدن ، طول کشیدن

Uzadılmaq

دور ، کنار ، جدا ، بیگانه ، غیر قابل دسترس ، با فاصله ، بعید ، برکنار ، گوشه ، دور افتاده

Uzaq

حداکثر ( زمان )

Uzaqbaşı

از راه دور ، از فاصله دور ، از کنار ، بی واسطه

Uzaqdan – uzağa

دور اندیش ، با تدبیر ، دوربین ، با احتیاط

Uzaqgörən

دور اندیشی ، دوربینی ، با تدبیری ، آینده نگری

Uzaqgörənlik

دور شدن ، فاصله گرفتن ، بیگانه شدن

Uzaqlaşdırılmaq

برکنار کردن ، دور کردن ، فاصله انداختن

Uzaqlaşdırmaq

دور شدن ، برکنار شدن ، فاصله گرفتن ، جداشدن

Uzaqlaşmaq

دوری ، فاصله ، بعیدی ، بیگانگی ، بر کناری

Uzaqlıq

فاصله سنج ، مسافت یاب

Uzaqlıqölçən

بسیار دور، برکنار ، واقع در نقطه خیلی دور

Uzaq - uzaq

دور زن ، سلاح دور زن ، دوربین دار

Uzaqvuran

طول داده شدن ، به تأخیر افتادن ، به درازا کشیده شدن ، خوابانده شدن

Uzandırılmaq

طول دادن ، کش دادن ، به درازا کشیدن

Uzandırmaq

دراز کشیده ، طول کشیده ، دراز شده ، خوابیده

Uzanıqlı

دراز کشیدن ، لم دادن ، دراز شدن ، طول کشیدن

Uzanışmaq

دراز کشیدن ، طول کشیدن ، به درازا کشیدن ، قد کشیدن ، خوابیدن ، بزرگ شدن ،دراز شدن

Uzanmaq

دور کردن ، بعید کردن ، فاصله انداختن

Uzaşdırmaq

دور شدن ، بعید شدن ، فاصله گرفتن ، برکنار شدن

Uzaşmaq

طول دادن ، کش دادن ، امتداد دادن ، طویلتر کردن ، لفت دادن کلام ،طولانی کردن ،

بلند کردن ، به تأخیر انداختن ، خواباندن ، درازتر کردن

Uzatmaq

هم آهنگ شدن ، سازگار شدن ، مناسبت پیدا کردن ، مطابق شدن ،

مشابه شدن

Uzlaşdırılmaq

سازگار کردن ، هم آهنگ کردن ، موافق کردن

Uzlaşdırmaq

سازگاری ، تطابق ، هم آهنگی ، مناسبت ، تناسب

Uzlaşma

موافق و مناسب شدن ، سازگار و هم آهنگ شدن

Uzlaşmaq

دراز پا ، دارای پاهای بلند و دراز

Uzunayaq

دراز ، طویل ، بلند ، ممتد

Uzun

دارای کاسه سر دراز ، دارای سر پهن و دراز

Uzunbaş

ساق بلند ، دارای ساق و ماهیچه پای بلند و دراز

Uzunbaldır

گردن دراز

Uzunboğaz

دارای سبیلهای بلند ، دراز

Uzunbığ

دارای گلو و گردن دراز

Uzunboyun

بلند قامت

Uzunboy

خیلی درازوبلند

Uzunca

بینی دراز ، ماهی خاویار ، سگ ماهی

Uzunburun

شاخ دراز ، دارای شاخهای بلند

Uzunbuynuz

دارای قامت بلند و ضعیف ، دارای اندام بی ریخت

Uzun-caydaq

طول دهی ، کش دهی ، لفت دهی ، وراجی ، پرگوئی

Uzunçuluq

دارای امواج طولانی ، موج بلند ( رادیو )

Uzundalğalı

پرحرف ، پر گو ، وراج ، لافزن ، زیاده گو

Uzundanışan

نام یکی از آهنگهای رقص ملی آزربایجان

Uzundərə

بال دراز،دارای بالهای بلند و دراز

Uzunqanad

دامن دراز ، دارای دامن بلند

Uzunətək

دارای بازو ودستهای بلند و دراز

Uzunqol

پا دراز ، دارای پاهای بلند و دراز

Uzunqıç

تنه بلند ، دارای تنه ، اندام و قامت بلند و دراز

Uzungövdəli

درازگوش ، دارای گوشهای دراز و بزرگ ، خرگوش ، خر

Uzunqulaq

ساق بلند

Uzunqunc

دم دراز ، دارای دم بلند و دراز

Uzunquyruq

مژه بلند ، دارای مژگان دراز و بلند

Uzunkirpik

طول دهنده ، به درازا کشنده ، لفت دهنده

Uzunladıcı

طویلتر شدن ، درازتر شدن ، طول کشیدن ، بلندتر شدن

Uzunlaşmaq

طولانی تر کردن ، طول دادن ، لفت دادن

Uzunlatmaq

گیسو بلند ،

دارای موهای بلند و دراز

Uzunsaç

طول ، درازا ، درازی

Uzunluq

کشیده ، دراز و باریک ، دراز

Uzunsov

ریش بلند ، دارای ریش بلند و دراز

Uzunsaqqal

طولانی ، اطاله ، پرروبودن

Uzunsürən

دراز و کشیده بودن ، طویل بودن

Uzunsovluq

به درازا ، از طول

Uzununa

تقریباً دراز ، کشیده ، کمی دراز

Uzuntəhər

خیلی طولانی ، خیلی بلند ، گسترده ، ، با شرح

Uzun-uzadı

مفصل و خیلی زیاد ، بسیار طولانی

Uzun-uzun

دراز برگ ، دارای برگهای دراز و باریک

Uzunyapraq

No comments:

Post a Comment