Sunday, July 3, 2011

حرف I

چهاردهمین حرف الفبای زبان تورکی آزربایجانی حرف I ( ايˆْ ) می باشد .

املاء و معاني لغات پُر كاربرد و مصطلح در زبان توركي آزربايجاني كه با حرف I شروع مي شوند در جدول

زير آمده هست :

صدای نوزاد یا آدمی که لکنت زبان دارد و یا لال می باشد

ı

صدا و اصطلاحاتی که برای به زانو در آوردن شتر مورد استفاده قرار می گیرد

ıh

برای خود فشار و زور آوردن ( هنگام زایمان و غیره )

ıkınmaq

رعد و برق ، آذرخش ، تندر ، صاعقه ، برق ، نور قوی

ıldırım

ستاره

ıldız

آرام ، بدون رعد و برق و صاعقه

ıldırımsız

بصورت آرام ، یواش یواش ( برای وزش و هجوم )

ılqıt-ılqıt

چهار نعل تاختن اسب ، کودتا ، هجوم آنی ، حمله و تجاوز ناگهانی به خاک دیگران

ılğar

گروه ، دسته و گله اسب

ılxı

سراب

ılğım

اسب چرانی ، چوپان دسته اسب بودن

ılxıbaşlıq

چوپان ، گله و رمه اسب

ılxıbaşı

اسب چران ، چوپان اسب ، شهری واقع در جنوب غرب شهرستان تبریز

ılxıçı

ولرم ، نیمه گرم

ılıq

اسب چران بودن

ılxıçılıq

آب گرم مفید برای بعضی از بیماریها ، آب گرم معدنی

ılıca

ولرم و نیمه گرم شدن ، کمی گرم شدن

ılıqlanmaq

بصورت ولرم و نیمه گرم در آوردن ، نیم پز کردن

ılıqlatmaq

تقریباً گرم شدن

ılıqlaşmaq

تقریباً ولرم ، گرم

ılıqtəhər

ولرمی ، نیمه گرمی

ılıqlıq

ملایم ، نیمه داغ

ılıman

بصورت ولرم در آمدن

ılımaq

ولرم و نیمه گرم شدگی

ılınma

معتدل ، میانه رو

ılmlı

رویهم ریختن سرد وگرم ، بصورت ولرم در آوردن

ılıştırmaq

ولرم و نیمه گرم شدن

ılınmaq

ولرم و نیمه گرم کردن

ılıtmaq

ولرم و نیم پز سازی

ılıtma

دور ، واقع در فاصله دور

ıraq

دورشدگی ، فاصله گیری

ıraqlaşdırılma

فاصله گرفتن ، دورشدن

ıraqlaşdırılmaq

دور سازی

ıraqlaşdırma

دور کردن

ıraqlaşdırmaq

واقع شده در فاصله دور ، جدا ، کنار

ıraqlıq

دور کردن

ıraqlaşmaq

حرارت ، گرما

ısı

صاحب ، مالک ،آغا

ıs

گرم شدن ، عادت کردن ، انس گرفتن

ısınmaq

گرم کردن ، گرما بخشیدن

ısındırmaq

گزنه

ısırqanotu

گزنده ، گازگیرنده

ısırqan

گرماسنج

ısıölçər

برای گاز گرفتن تحریک و آماده کردن

ısırtmaq

گاز گرفتن

ısırmaq

خیسی ، مرطوبی

ıslaqlıq

خیس ، مرطوب

ıslaq

خیس و مرطوب کردن ، آب پاشیدن

ıslatmaq

سوت ، سوت پرنده و غیره

ıslıq

سوت زدن ، با زدن سوت نارضایتی خود را بیان کردن

ıslıqlamaq

بوسیله سوت مطلع و با خبر شدن

ıslıqlanmaq

سفارش دهی

ısmarlama

سفارش

ısmarış

سفارش کردن ، سپردن ، خداحافظی کردن

ısmarlamaq

سفارش شدن ، سپرده شدن ، امانت شدن

ısmarlanmaq

سفارش شدگی

ısmarlanma

مربوط به پریروز ، دو روز پیش

ısrağagünkü

پریروز ، دو روز پیش

ısrağagün

بصورت خالی

ıssızca

محل بدون سکنه ، خالی

ıssız

تنها و بی کس شدن ، خالی از سکنه شدن

ıssızlaşmaq

خالی از سکنه بودن ، تنهائی ، بی کسی

ıssızlıq

شخصی دینی ، دیندار ، ایمان

ışan

گرمی ، تب ، گرما

ıssılıq

نقطه نورانی که از دور دیده می شود ، نور ضعیف

ışarantı

سوسو ، پخش نور ضعیف

ışarma

سوسو زدن ، بطور ضعیف نور پخش کردن

ışarmaq

روشن و منور سازی

ışartma

نور ضعیف ، سوسو

ışartı

روشن کردن ، نور چیزی را پخش کردن ، زنده کردن

ışartmaq

نور ، برق ، روشنائی، روشن ، آشکار ، معلوم

ışıq

هنگام صبح ، در روشنائی صبح زود

ışıqhaışıqda

طبقه نور اطراف خورشید و ستارگان

ışıqkürə

نوربخش ، روشن کننده ، آشکار کننده

ışıqlandırıcı

روشن ، آشکار شدگی

ışıqlandırılma

روشن و آشکار شدن

ışıqlandırılmaq

روشن و منور سازی ، آشکارسازی

ışıqlandırma

روشن و آشکارکردن ، منور کردن ، به تصویر کشیدن ، نشان دادن ، تشریح کردن

ışıqlandırmaq

آغاز صبح ، طلوعی خورشید ، منور شدگی ، آشکار شدگی

ışıqlanma

روشن شدن ، صبح شدن ، آشکار و معلوم شدن

ışıqlanmaq

بیش از پیش روشن و آشکار شدگی

ışıqlaşma

بیش از پیش به صورت روشن و آشکار در آمدن

ışıqlaşmaq

روشن ، آشکار و واضح سازی ، نوربخشی

ışıqlatma

نوربخشیدن ، روشن نمودن ، توضیح دادن

ışıqlatmaq

نورانی ، منور ، روشن

ışıqlı

نوعی گیاه چند ساله که در مناطق کوهستانی و چمنزارها رشد می کند

ışıqotu

دستگاه نور سنج

ışıqölçər

نورسنج

ışıqölçən

نور افکن ، پخش کننده روشنی ، منبع علم و دانش

ışıqsaçan

گیاه و درخت نور دوست ، نوری

ışıqsevən

تاریک ، بی نور ، بی فایده ، بی اثر

ışıqsız

تاریکی ، بی نوری ، جهالت ، بی فرهنگی

ışıqsızlıq

نور افکن ، دستگاه آشکارساز ، روشنی بخش

ışıqverici

منبع و روزنه نور

ışıqucu

جای امید ، منبع نور و روشنائی ، محل انتظار

ışıqyeri

مقاوم در مقابل نور ، تغییر ناپذیر ( در مقابل نور )

ışığadözümlü

مقاومت و تغییر ناپذیری در مقابل نور

ışığadözümlülük

نوعی کرم ، کرم شب تاب

ışıldaquş

نور افکن ، پروژکتور

ışıldaq

نوعی پرنده از گروه گنجشک بادم براق و سرخ

ışıldaquyruq

سوسو زدن ، در تاریکی و از نقطه دور دیده شدن

ışıldamaq

سوسو ، نور دهی

ışıldama

براق و نورانی کردن ، صاف و منور کردن ، پاک کردن

ışıldatmaq

براق و منور سازی

ışıldatma

بطور واضح ، آشکار ، براق ، روشنی

ışıl-ışıl

نور ضعیف ، نوریکه از دور و بصورت سوسو دیده می شود

ışıltı

روشن و بینا شدن

ışımaq

براق ، دارای نور ضعیف

ışıltılı

شعاع ، خط و نیزه نور

ışın

نام عمومی گیاه و دانه های خوشبو از قبیل دارچین ، زنجبیل ، قرنفیل و غیره

ışırqan

نور دادن ، روشن کردن ، معلوم و آشکار کردن

ışıtmaq

خرد و ریز ، اشیای بسیار کوچک و کم اهمیت

ıvırzıvır

آسمان پرغرش ، دارای آذرخش و تندر زیاد

ıldırımlı

روشنی ، روشنائی ، علم ، فرهنگ ، ترقی ، پیشرفت ، روزنه نور

ışıqlıq

منبع :

1- فرهنگ تركي - فارسي داشقين نوشته علي حسين زاده ( داشقين ) انتشارات اختر تبريز

No comments:

Post a Comment