Wednesday, June 29, 2011

حرف İ - قسمت دوم

İ

پانزدهمین حرف الفباي توركي آزربايجاني i ( ای ) مي باشد .

املاء و معاني لغات پُر كاربرد و مصطلح در زبان توركي آزربايجاني كه با حرف i شروع مي شوند در جدول زير

آمده هست :

کوبیدن ، خرد کردن ، از پوسته جدا کردن

imriklətmək

حساس ، آنکه حس بویایی قوی دارد ، بو کشنده

imsik

بو کشیدن

imsiləmək

بو کشی ، دریافت بو

imsiləmə

احساس بو ، کنترل از طریق بو کشی

imsilənmə

احساس بو کردن ، از طریق بو کشی کنترل کردن

imsilənmək

التهاب گلو ، آنژین ، گلو درد ، خروسک ، مشاور ، امین ، دوست ، معتمد ، مصاحب ، ندیم

inaq

دارای بیماری آنژین ، دارای مشاور و معتمد

inaqlı

معتقد ، با ایمان

inamlı

باور ، اعتقاد ، ایمان

inam

بی اعتقادی ، بی ایمانی ، ناباوری

inamsızlıq

بی اعتقاد ، بی ایمان

inamsız

جدی ، اساسی ، درست ، قابل باور

inandırıcı

قانع کننده و جدی بودن ، صحت ، درستی

inandırıcılıq

قانع و معتقد کردن ، باوراندن

inandırmaq

قانع و معتقد سازی

inandırma

مورد اطمینان ، قابل باور ، مورد اعتماد

inanıqlı

مورد اطمینان و اعتماد ، منبع و منشأ باور

inanılacaq

مورد اعتماد و باور واقع شدگی ، قانع کنندگی

inanılma

پذیرفته شدن ، مورد اعتماد و اطمینان واقع شدن

inanılmaq

غیرقابل اطمینان ، پذیرفته نشدنی ، خارق العاده ، غیر ممکن

inanılmaz

غیر قابل اعتماد و اطمینان بودن ، غیر ممکن بودن

inanılmazlıq

پذیرفته شده ، تجربه شده ، مورد اعتماد واقع شده

Inanılmış

ناباور

inanmaz

باور ، اعتماد ، اعتقاد

inanma

ظریف ، نازک ، زیبا ، ملایم ، پنهان ، حساس ، دقیق ، پوشیده ، باریک

incə

قدرت ، نیرو ، توان

incar

بصورت زیبا و ظریف ، جذاب و دقیق

incə-incə

ظریف و نازک و دقیق شدگی

incələnmə

کمر باریک

incəbel

با تمام جزئیات ، بطور همه جانبه ، از هر جهت

incədən-incəyə

ظریف و نازک شدن ، تشریح و جدا شدن

incələnmək

بیش از پیش ظریف ، باریک ، دقیق و تفکیک شدگی

incələşdirilmə

بیش از پیش ظریف شدن ، باریک شدن ، تشریح وتفکیک و تجزیه شدن

incələşdirilmək

ظریف و نازک و دقیق و مجزا سازی

incələşdirmə

بصورت ظریف و باریک و دقیق در آوردن

incələşdirmək

بیش از پیش نازک ، ظریف ، دقیق و زیبا شدگی

incələşmə

رفته رفته ظریف و نازک و دقیق و زیبا شدن

incələşmək

بیش از پیش ظریف و دقیق و زیبا سازی

incələtdirmə

بیش از پیش ظریف و دقیق و زیبا کردن

incələtdirmək

بیشتر ظریف و زیبا سازی ، دقیق تر سازی

incələtmə

باز هم ظریف و زیبا و دقیق کردن

incələtmək

ظریف و زیبا شدگی

incələmə

ظرافت ، زیبائی ، جزئیات

incəlik

ظریف و زیبا سازی

incəltmə

ظریف و زیبا شدن

incələmək

چه خوب ، چه تصادف خوبی ، چه دیدار خوشی

incəvara

ظریف و زیبا و باریک و دقیق شدن

incəltmək

یک نوع ماهی کوچک و ظریف و پولک دار

incibalığı

مروارید ، گرانبها ، دندان

inci

نوعی گیاه زینتی با گلهای سفید از گروه سوسن

inciçiçəyi

رنجیده ، اذیت شده ، قهر

incik

آزار و اذیت شدگی

incidilmə

رنجیدگی ، قهر بودن

inciklik

قهر کرده ، ناراحت

incikli

تشریح و ظریف کردن ، جزئی و دقیق کردن

incilmək

کتاب مقدس انجیل

incil

مهندس

incinar

آزار و اذیت کشی

incimə

آزار و اذیت کشیدن ناراحت شدن ، قهر کردن ، دلتنگ شدن

incimək

مهندسی ، ظریفکاری ، زیباسازی

incinarlıq

مهندسی ، ظریفکاری ، زیباسازی

incənərlik

قهر و رنجیدگی متقابل

incişmə

ناراحت و اذیت شدن ، قهر کردن

incinmək

بطور متقابل اذیت شدن ، قهر کردن ، رنجیدن

incişmək

همین حالا ، هم اکنون

indicə

آزار و اذیت دهی

incitmə

ناراحت و معذب کردن ، اذیت کردن ، دلتنگ کردن

incitmək

اکنون ، حالا ، دراین لحظه و حال ، در این شرایط

indi

از این لحظه ، از این زمان ، از هم اکنون ، از همین حالا

indidən

برای این شرایط ، موجود ، آنچه هست ، معاصر ، حاضر

indiki

فعلاً ، اکنون ، معاصر ، برای موقعیت حاظر ، نسبت به حال

indilik

در حال حاضر ، فعلاً ، اکنون ، در شرایط کنونی

indilikdə

تا کنون ، تا این لحظه

indiyədək

تا کنون ، تا حالا

indiyəcən

گاودار ، گاو پرور

inəkçi

گاو ، گاو ماده

inək

گاو دار

inəkli

گاوداری ، گاو پروری

inəkçilik

نوعی انگور با دانه های درشت و دراز و سرخ

inəkəmcəyi

یک نوع گیاه یکساله علوفه ای از گروه باقلا

inəknoxudu

گاو دوش

inəksağan

گاوچران

inəkotaran

نوعی گیاه چند ساله که در طبابت مردمی مورد استفاده قرار می گیرد

inəkotu

گاو پرور

inəyəbaxan

بی گاو ، بدون گاو

inəksiz

صدای گریه بچه ، اینقه اینقه نوزاد

inqa – inqə

مردم ساکن قفقاز شمالی که به چچنها نزدیک هستند ، اینقوش

inquş

زاری ، ناله ، شکوه

inildəmə

به زبان اینقوش

inquşca

زاری و ناله متقابل

inildəşmə

ناله و شکوه کردن

inildəmək

بصورت متقابل زاری کردن ، ناله و شکوه کردن متقابل

inildəşmək

زار و نالان کردن ، گریان کردن

inildətmək

زار و نالان سازی

inildətmə

همراه باشکوه و ناله

iniltili

صدای ناله و شکوه ، زاری

inilti

سال گذشته ، سال قبل

inişil

بطور نالان و گریان

inir-inir

نخ ، طناب ، بند

ip

مربوط به سال گذشته

inişilki

ابریشم ، حریر

ipək

تمام ، کاملاً ، همه

ipçin

باز و پاک کننده ابریشم ، حریر

ipəkaçan

مسئول و متخصص و یا فروشنده ابریشم ، حریر باف

ipəkçi

ریسنده و پاک کننده ابریشم ، حریر

ipəkəyirən

تولید و فروش حریر

ipəkçilik

دارای ابریشم و حریر

ipəkli

کرم ابریشم

ipəkqurdu

ابریشم باف ، حریر باف ، بافنده پارچه ابریشمی

ipəktoxuyan

ناهماهنگ ، ناجور ، سرکش ، بی انضباط ، نامناسب

ipəyatmaz

بی نظم بودن ، بی انضباطی ، سرکشی ، عدم تناسب

ipəyatmazlıq

نخ دار ، به طناب کشیده

ipli

طناب کشی ، بند زنی

ipləmə

طناب کشیدن ، بستن ، به زنجیر کشیدن ، ریسیدن ، نخ کردن

ipləmək

پشم ناخالص ، نخ دار

iplikli

نخ ، تار ، خامه

iplik

بی نخ و طناب ، بی بند ، آزاد ،

بسته نشده

ipsiz

گاز سمی خردلی

iprit

دور ، کنار ، با فاصله

iraq

نخ و طناب گونه

ipvarı

دور شدگی ، جداشدگی ، بر کنار شدگی

iraqlaşdırılma

بر کنار شدن ، دور شدن ، فاصله گرفتن

iraqlaşdırılmaq

دور کردن ، کنار زدن ، فاصله انداختن ، جدا کردن

iraqlaşdırmaq

دور سازی

iraqlaşdırma

دور شدن ، فاصله گرفتن ، برکنار شدن ، جداشدن

iraqlaşmaq

دوری ، جدائی ، کنار

iraqlıq

عراقی ، اهل عراق

iraqlı

ایرانی ، اهل ایران

iranlı

ایران ، نزدیک ، داخل

iran

قالب ، قاب

irçə

مربا ، شیره ، کمپوت

irçal

نزدیک ، پیش ، جلو

irəli

پاک کردن ، صاف و تمیزکردن

irdələmək

از اول ، از قبل

irəlicədən

بطور نزدیک ، جلو

irəlicə

واقع در پیش ، اولی ، نزدیک ، آنکهدر سمت جلو قرار دارد

irəlidəki

از طرف جلو ، از پیش ، از اول ، از قبل

irəlidən

اولی ، قبلی ، پیشین

irəliki

پس و پیش

irəli-geri

پیشرفت کردن ، پیشروی کردن ، رشد و ترقی کردن

irəliləmək

پیشرفت ، ترقی

irəliləmə

پیش بردن ، بالا بردن ، ترقی دادن ، پروردن

irəlilətmək

پیش بری ، پرورش

irəlilətmə

نزدیکی ، پیشی ، رشد

irəlilik

پیشرفت ، ترقی ، رشد

irəliləyiş

بزرگ ، درشت ، زمخت

irəş

تپه ، بلندی ، نقطه برجسته

irəmə

بافتنی ، نازک پیشانی اسب ، پیشانی بند اسب

irəşmə

بافتنی ، نازک پیشانی اسب ، پیشانی بند اسب

irəşt

وسیله ای که خمیر نان لواش را توسط آن به دیواره تنور می چسبانند

irfidə

درشت ، بزرگ ، برجسته

iri

نفرت آور ، نا پاک

irgənci

نوعی گیاه گلدار که در مناطق کوهستانی و صخره ای رشد می کند

irqa

دارای کله و سر ونوک بزرگ و درشت

iribaşlı

دارای کله و سر بزرگ و درشت بودن

iribaşlıq

دارای شاخ بزرگ و کلفت

iribuynuzlu

دارای بینی درشت ، بزرگ

iriburunlu

دارای گلهای درشت ، بزرگ

iriçiçəkli

خیلی بزرگ ، نسبتاً بزرگ

iricə

دارای دانه و تخمهای درشت و بزرگ

iridənli

دانه درشت

iridənəli

درشت سُم ، دارای پا و ناخن و سُم درشت

iridırnaqlı

گروه ماهیهای دریائی لب پهن و رنگارنگ ، دارای لبهای پهن

iridodaqlar

دارای دندان بزرگ

iridişli

تنومند ، درشت اندام ، دارای بدن و بدنه درشت

irigövdəli

دارای چشمهای درشت و بزرگ بودن ، درشت چشمی

irigözlülük

درشت چشم

irigözlü

گوناگون ، مختلف ، بزرگ و کوچک ، خرد و کلان

iri-xırda

دارای ریشه و پایه بزرگ و تنومند

iriköklü

بزرگ و حجیم کردن ، نوع درشت چیزی را جدا کردن

iriləmək

بزرگ و حجیم سازی

iriləmə

درشت و حجیم شدن ، جدا شدن

irilənmək

بزرگ و حجیم شدگی

irilənmə

بیش از پیش درشت و حجیم شدگی

iriləşdirilmə

بیش از پیش درشت و حجیم شدن

iriləşdirilmək

بیش از پیش بزرگ و حجیم شدن

iriləşmək

بزرگتر و حجیم تر شدگی ، جدا شدگی

iriləşmə

بیش از پیش بزرگ و حجیم کردن

irilətmək

بزرگتر و حجیم تر و درشت تر سازی

irilətmə

درشتی ، بزرگی ، برجستگی

irilik

بزرگ و کوچک

irili-xırdalı

چرک آور

irinlədici

عفونت ، چرک ، ریم

irin

بصورت چرک و عفونت در آوردن

irinlətmək

چرک کردن ، عفونت کردن

irinlənmək

ملتهب و چرکین بودن

irinlilik

چرکین ، عفونی ، ملتهب

irinli

دارای التهاب و عفونت و چرک ، زخم چرکین

irinverən

متصل شدن ، گره خوردن ، در یکدیگر گیر کردن

irişdirilmək

غیر قابل دسترس ، بسیار دور

irişilməz

متصل کردن ، گره زدن

irişdirmək

دست یافتن ، رسیدن ، شوخی و مزاح کردن ، مسخره کردن ، مزاحم شدن

irişmək

درشت برگ

iriyapraqlı

گونه بزرگ

iriyanaqlı

تعجب کردن ، به حیرت افتادن ، رمیدن

irkilmək

رودخانه ، دره

irmaq

ایرلندی

irlandiyalı

کشور ایرلند

irland

رسیدن ، دست یافتن ، آرد جو و گندم درشت دانه که به حیوان می دهند

irmək

استخوان و بند ته دم حیوانات ، ته دم

irtmək

واهمه ، ترس ، شک

irpə

از استخوان و ته دم حیوان گرفتن

irtməkləmək

گرفتن ته و بند دم حیوان

irtməkləmə

مرغ حق ، پرنده ایکه در شبهای بهار و تابستان با صدای حزین و سوزناک می خواند

isaq-musaq

جوش دار ، جوش زده

isbirəli

جوشهای ریز پوست

isbirə

درخت سپیدار

isfəndan

اگر ، شاید ، و ، در حالیکه

isə

اصفهان ، نام یکی از مقام های کلاسیک موسیقی آزربایجانی

isfahan

گرم و مطمئن سازی

isindirmə

گرم کردن ، پناه دادن ، به خود وابسته کردن

isindirmək

آماده برای فراگیری و عادت سریع ، زود آموز

isinikli

فراگیری ، انس ، وابسته شدگی

isinişdirilmə

انس گرفتن ، عادت کردن ، وابسته شدن

isinişdirilmək

عادت دادن ، به خود وابسته کردن ، گرم کردن

isinişdirmək

گرما گیری ، گرم شدن

isinmə

انس و عادت متقابل

isinişmə

بطور متقابل انس گرفتن ، وابسته شدن ، گرم شدن

isinişmək

گرم شدن ، احساس گرمی و تب کردن ، عادت کردن

isinmək

بیماری و جوش پوستی در گلو و پشت گردن

isirqa

تب کردن ، گرم کردن

isitmək

بیماری ، تب ، جوشش

isitmə

تب دار ، بیمار دارای تب بالا ، محل آلوده به بیماری تب

isitməli

چوب رابط گاو آهن و یوغ

iskəncə

اسکله

iskələ

آلت فلزی که نجاران بوسیله آن تخته و چوب را سوراخ و داخل آنرا بزرگ و نیز صاف

می کنند ، اسکنه

iskənə

توسط اسکنه سوراخ کردن ، تراش دادن

iskənələmək

توسط اسکنه سوراخ شدن ، تراشیده شدن

iskənələnmək

مردم کوچ نشین ساکن شمال دریای سیاه در صده های 3-7 قبل از میلاد

iskitlər

شخص وابسته به موسسه روزنامه " اسکرا شراره" که در سال 1900 از طرف لنین تأسیس گردید

iskraçı

خیس و مرطوب شدن ، نرم شدن

isladılmaq

خیس و مرطوب و نرم شدگی

isladılma

خیس ، آبدار ، مرطوب

islaq

خیس ومرطوب شده ، نرم شده

isladılmış

دین اسلام

islam

خیسی ، مرطوبی ، نرمی

islaqlıq

جزیره ایسلند

island

اسلامیت ، مسلمانی

islamlıq

خیس و مرطوب شدگی ، نرم شدگی

islanma

خیس و مرطوب شدن ، نرم شدن

islanmaq

خیس و مرطوب سازی

islatma

خیس و مرطوب

islanmış

خیس کردن ، آب پاشیدن ، مرطوب ساختن

islatmaq

سفارش دهی ، خداحافظی

ismarlama

سفارش ، حواله

ismarış

سفارش کردن ، سپردن ، خدا حافظی کردن

ismarlamaq

به زبان اسپانیائی ، اسپانیولی

ispanca

اهل اسپانیا

ispan

مربوط به یک روز پیش ، پریروز

israğagünkü

پریروز

israğagün

آرزو ، مراد ، طلب ، محبت

istək

گرم ، داغ

issi

عزیز و با ارزش بودن

istəklilik

عزیز ، مهربان ، معشوقه

istəkli

بی میلی ، بی مهری

istəksizlik

بی میل ، بی رغبت

istəksiz

تقاضا ، خواهش ، حس محبت و آرزو

istəmə

بدون تقاضا و خواهش ، بدون اینکه بخواهد

istəmədən

خواستن ، دوست داشتن ، آرزو کردن ، عزیز شمردن

istəmək

مورد مهر و محبت واقع شدگی

istənilmə

تقاضا شدن ، مورد درخواست و مهر واقع شدن

istənilmək

مورد مهر و محبت و تقاضا و آرزو واقع شدگی

istənmə

دوست داشته شدن ، مورد آرزو و تقاضا واقع شدن

istənmək

در اول کلماتی می آید که در جمله وظیفه مشترکی دارند و معنی چه ، یا را می دهند

istər

بصورت بی میل و رغبت ، ناخواسته ، خواه ناخواه

istər-istəməz

تقاضا و آرزو کردن ، خواستن ، دوست داشتن

istətmək

تقاضا و آرزو

istətmə

خواه ناخواه ، چه بخواهد چه نخواهد

istəyə-istəməyə

به گرمی ، بطور راحت و گرم ، ممکن ، مفید ، مناسب

isticə

گرم ، دارای حرارت

isti

بصورت گرم ، پیش از آنکه سرد شود ، فوری ، در حال ، سریع

isti-isti

آب انبار مزرعه برنج ، سنگ ترازو به وزن 400 گرم

istil

بیش از پیش گرم با حرارت سازی ، احساس گرما و تب

istiləmə

بیشتر گرم کردن ، احساس گرما و تب نمودن

istiləmək

بیش از پیش گرم و با حرارت شدگی

istiləndirilmə

بیشتر گرم و با حرارت شدن ، داغ شدن

istiləndirilmək

گرمتر و داغ تر سازی ، حرارت بخشی

istiləndirmə

گرمتر کردن ، حرارت بخشیدن ، داغ کردن

istiləndirmək

گرم و داغ شدن

istilənmək

گرم و داغ شدگی

istilənmə

بیش از پیش گرم و داغ شدگی

istiləşdirilmə

بیشتر داغ و گرم شدن ، حرارت زیاد پیدا کردن

istiləşdirilmək

بیشتر گرم و داغ سازی ، حرارت دهی

istiləşdirmə

بیشتر گرم و داغ کردن ، حرارت زیاد

istiləşdirmək

منبع :

1- فرهنگ تركي - فارسي داشقين نوشته علي حسين زاده ( داشقين ) انتشارات اختر تبريز

No comments:

Post a Comment