Sunday, April 15, 2012
Friday, March 23, 2012
قطعه ادبی شماره 1
قشونی که در حالت مدافع قرار دارد به مغلوب شدن محکوم هست! این یک اصل در علم جنگ هست .
Müdafiə
|
مدافعه
|
vəziyyət
|
وضعیت
|
ordu
|
اردو ، قشون
|
məğlub
|
مغلوب
|
məhkum
|
محکوم
|
Bu
|
این
|
hərb
|
جنگ
|
elm
|
علم
|
bir
|
یک
|
əsl
|
اصل
|
olan
|
رخ داده ، اتفاق افتاده
|
olmağa
|
اتفاق افتادن ، رخ دادن
|
چرا دیگه مطالب املاء کلمات تورکی آزربایجانی را ارسال نمی کنم !
Wednesday, July 20, 2011
حرف E
هفتمین حرف الفبای زبان تورکی آزربایجانی حرف E e ( اِ ) می باشد .
املاء و معاني لغات پُر كاربرد و مصطلح در زبان توركي آزربايجاني كه با حرف E شروع مي شوند در جدول
زير آمده هست :
علامت خطاب و مراجعه | e | ||||
نوحه خوانی جمعی | ediləşmə | نوحه خوان ، مرثیه گو | edici | ||
بطور جمعی نوحه و مرثیه گفتن | ediləşmək | ||||
نوحه خوانی کردن ، مرثیه گفتن ، گریاندن | ediləmək | ||||
انجام شده ،صورت گرفته ،عمل شده | edilmiş | انجام ، عمل شدگی | edilmə | ||
انجام گرفتن ، عمل شدن ، صورت گرفتن | edilmək | ||||
هر یک از بچه های همزاد | ekiztayı | انجام ، عمل ، طرز اجراء | ediş | ||
همزاد ، بچه های دارای مادر مشترک و همزمان تولد یافته | ekiz | ||||
ترشیدن ، ترش شدن | ekşimək | ترشی ، ترش | ekşi | ||
تخمیر کردن ، اخم کردن ، روتوش کردن | ekşitmək | ||||
خلق ، مردم ، ملت ، قبیله ، نام حرف " ل " | el | ||||
قبایل دارای آداب و رسوم و سرزمین مشترک ، قبایل مهاجر و دامپرور | elat | ||||
رهبری ، رئیس و رئیس جمهور بودن | elbaşılıq | رهبر ، رئیس جمهور | elbaşı | ||
برابر ، در کنار هم ، متفق | elcarı | رهبر و بزرگ قبیله | elbəyi | ||
خواستگاری | elçiləmə | سفیر ، نماینده | elçi | ||
خواستگاری کردن ، دختر خواستن | elçiləmək | ||||
خواستگاری ، نمایندگی ، سفارت ، ملت دوستی | elçilik | ||||
نوعی سرو ازگروه درختان برگ سوزنی | eldarşamı | ||||
موقعیت ، حال ، وضعیت | eləlik | هم نژاد ، هم ملت | eldaş | ||
بدان شکل ، آنگونه ، آنطوری ، به آنسو ، به آن سمت | elə | ||||
همانطوری که هست ، بدون تغییر ، بدان صورت | eləcə | ||||
انجام دادن ، عمل کردن ، به انجام رساندن | elətdirmək | ||||
برداشتن ، به انجام رساندن ، عمل کردن | elətmək | ||||
هوای سرد که ییلاق کننده ها را برای برگشتن به قشلاق و محل مناسب مجبور می کند | elqovan | ||||
مردمی شدگی ، در اختیار مردم واقع شدگی | elləşdirilmə | قبیله ، اقوام ، خلق | el-gün | ||
مردمی شدن ، در اختیار مردم واقع شدگی | elləşdirilmək | ||||
ملی و مردمی شدگی | elləşmə | مردمی سازی | elləşdirmə | ||
ملی کردن ، مردمی کردن ، در اختیار مردم قرار دادن | elləşdirmək | ||||
ملی شدن ، در اختیار مردم قرار گرفتن | elləşmək | ||||
دارای وطن و ملت ، هر یک از اعضای یک ملت و کشور | elli | ||||
مردمی ، مال همه مردم ، برابر ، توسط همه مردم | ellik | ||||
بصورت متفق ، با شرکت همه ، بطور جمعی | ellikcə | ||||
ملی شدگی ، مردمی شدگی | ellikləşdirilmə | از طرف همه مردم | elliklə | ||
ملی و مردمی شدن ، در اختیار مردم قرار گرفتن عمومی شدن | ellikləşdirilmək | ||||
عمومی شدگی ، ملی و مردمی شدگی | ellikləşmə | ||||
عمومی و ملی شدن ، مال مردم شدن | ellikləşmək | ||||
خلق ، مردم ، اجتماع ، توده مردم | el-oba | نام قدیمی یونانیها | ellin | ||
بی وطن ، بی خانمان ، بی سامان | elsiz-obasız | ||||
مردم ، ملت | el-ulus | نام زن برادران نسبت به هم | elti | ||
باران شدید و تند که هنگام کوچ از ییلاق می بارد | eltökən | ||||
نام حرف " م " | em | وطن ، ملت ، کشور | el-yurd | ||
نام حرف " ن " ، اشارت ، عرض و پهنا | en | ||||
دستگاه تخلیه و پیاده کننده ، پایین آورنده بار | endirici | ||||
پایین آمدن ، کم شدن ، تنزل کردن | endirilmək | ||||
نردبان ، پله ، سرازیری | enəcək | کاهش ، تنزل ، تخفیف | endirim | ||
شیب دار ، دارای سرازیری ، دارای تخفیف | endirimli | ||||
پیاده کردن ، پایین آوردن ، تخفیف دادن ، کم کردن ، احترام کردن ، ضربه وارد کردن | endirmək | ||||
شیب ، سرازیری ، نشیب | eniş | به پهنا ، به عرض | eninə | ||
از بلندترین نقطه بسوی دامنه ، از بالا به پایین | enişaşağı | ||||
سرازیری ، محل شیب | enişlik | شیب دار ، دارای شیب | enişli | ||
فراز و نشیب | eniş-yoxuş | ||||
دارای فراز و نشیب ، دارای پستی و بلندی | eniş-yoxuşlu | ||||
پر فراز و نشیب ، دارای فراز و نشیب | enişli-yoxuşlu | ||||
عریض و گشاد شدگی ، باز شدگی | enləşmə | پهن و عریض شدگی | enlənmə | ||
پهن شدن ، عریض شدن ، گسترش یافتن ، بزرگ شدن ، فخر کردن ، احساس غرور کردن | enlənmək | ||||
عریض شدن ، باز و گشاد شدن | enləşmək | ||||
عریض و وسیع کردن ، بزرگ و باز کردن | enlətmək | عریض و بزرگ سازی | enlətmə | ||
عریض ، باز ، وسیع ، بزرگ | enli | ||||
دارای دهن و لبه پهن و گشاد ، دارای دهان بزرگ | enliağızlı | ||||
نوعی ماهی آبهای شیرین که سر پهنی دارد | enlibaş | ||||
بطور وسیع و پهن | enlicə | دارای بینی پهن و بزرگ | enliburunlu | ||
سینه فراخ ، دارای سینه پهن و بزرگ | enlidöşlü | ||||
وسعت ، پهنا ، عرضی | enlik | دارای ابروان پرپشت و پهن | enliqaşlı | ||
دارای شانه و کتف پهن و بزرگ | enlikürəkli | ||||
عریضی ، فراخی ، پهن و باز بودن ، وسعت | enlilik | ||||
دارای برگ های پهن و بزرگ | enliyarpaqlı | دارای صورت پهن و بزرگ | enliüzlü | ||
کم عرض ، تنگ | ensiz | افت ، تنزل ، پیاده شدگی | enmə | ||
پیاده شدن ، پایین آمدن ، تخفیف دادن ، افتادن ، واردشدن ، کاهش یافتن ، نشستن ، برگشتن | enmək | ||||
کم عرض و تنگ و باریک شدگی | ensizləşdirilmə | ||||
باریک و کم عرض شدن ، تنگ تر شدن | ensizləşdirilmək | ||||
کم عرض و تنک و باریک سازی | ensizləşdirmə | ||||
تنگ و باریک کردن ، کم عرض کردن | ensizləşdirmək | ||||
کم عرض و تنگ و باریک شدن | ensizləşmək | ||||
نام حرف " ر " | er | کم عرضی ، تنگی | ensizlik | ||
بز نر | erkəc | دست یافتن ، رسیدن | erişmək | ||
دارای قدرت و ارگان نرینه ، قوی ، نیرومند ، زمخت ، بی نزاکت | erkək | ||||
مناسب نر ، جسورانه ، با شهامت مردانه | erkəkcə | ||||
ارگان نر و نرینه ، درگلها | erkəkcik | ||||
به سن بلوغ رسیدن و تغییر صدا دادن ، بعلت گذشتن زمان وموقع گیاه و غیره زمخت و سخت شدن ، سفت شدن | erkəkləmək | ||||
سفت و سخت و محکم شدگی ، نر شدگی | erkəklənmə | ||||
بصورت نر رفتار کردن ، سخت و سفت شدگی | erkəklənmək | ||||
بصورت نر رفتار کردن ، نر مانند شدن ، سفت تر شدن | erkəkləşmək | ||||
پیش از موقع ، صبح زود ، قبلاً | erkən | نر بودن ، مردی ، نرینه | erkəklik | ||
نژاد هند و اروپائی که در کشورهای گوناگون جهان بصورت پراکنده و امروزه در سرزمینهای غربی آزربایجان بنام ارمنستان زندگی می کنند . وطن اصلی آنها منطقه تسلیا در بالکان می باشد ، ارمنی | erməni | ||||
زود ،صبح زود ، قبلاً | ertə | به ارمنی | ermənicə | ||
روز ، هفته ، ماه ، فصل و سال بعد | ertəsi | از صبح ، قبلاً | ertədən | ||
تشکیلات ویژه ارتش فاشیست آلمان | eses | ||||
زبان بین المللی ، یکی از زبانهای مصنوعی که گرامر آن بسیار ساده و آسان است و در سال 1887 میلادی توسط دکتر زامن هوف اختراع شده است | esperanto | ||||
مردم ساکن استونی که به گروه فین – اوگور وابسته اند | eston | ||||
بهم زنی ، حفاری | eşələmə | دوست ، یار ، برابر | eş | ||
بخش داخلی میوه های سیب گلابی ، به و غیره که قابل خوردن نمی باشد | eşələk | ||||
بهم زدن ، کندن ، حفاری کردن ، گشتن ، زیر و رو کردن | eşələmək | ||||
با خاک و غیره و توسط پاها مشغول شدگی | eşələnmə | ||||
بوسیله پا و پنجه خاک و غیره را بهم زدن ، مشغول شدن | eşələnmək | ||||
میله فلزی جهت بهم زدن یا حرکت دادن آتش اجاق | eşənc | ||||
خاک و خاکستری که مرغها در آنجا دنبال دانه و غیره می گردند ، محل مشغولیت ، محل جستجو شده | eşənək | ||||
مورد استماع واقع شدگی ، دریافت | eşidilmə | شنونده ، دریافت کننده | eşidən | ||
به گوش رسیدن ، دریافت شدن ، شنیده شدن ، به اطلاع و آگاهی رسیدن | eşidilmək | ||||
غیر قابل دریافت و احساس ، حرف نامفهوم | eşidilməz | ||||
نامفهومی ، غیر قابل احساس و دریافت بودن | eşidilməzlik | ||||
گود و سوراخ شدگی | eşilmə | بیرون ، خارج ، صحرا | eşik | ||
کنده شدن ، سوراخ شدن ، پیچ خوردن | eşilmək | ||||
مسئول و مدیر تشریفات دربار ، وزیر امور خارجه ، مدیر و مسئول گروه استقبال از میهمانان | eşikağası | ||||
لایه لایه ، طبقه طبقه ، بطور مجعد | eşim-eşim | ||||
ابلاغ و ابراز شدگی ، شنیده شدگی | eştidirilmə | ||||
تحویل شدن ، به اطلاع رسیدن ، شنیده شدن | eştidirilmək | ||||
به اطلاع رسانی ، تفهیم ، تحویل | eşitdirmə | ||||
به گوش و اطلاع کسی رساندن ، تحویل دادن | eşitdirmək | ||||
شنیدن ، دریافتن | eşitmək | دریافت ، احساس | eşitmə | ||
ناشنوائی ، بی تفاوتی ، بی حسی ، بی اطلاعی | eşitməməzlik | ||||
ناشنوائی ، بی تفاوتی ، بی حسی ، بی اطلاعی | eşitməzlik | ||||
گود و سوراخ سازی ، مجعد ، پیچیده ، نام بازی میان بچه ها که بوسیله قاب اجرا می شود | eşmə | ||||
لایه لایه ، بطور مجعد و پیچیده | eşmə-eşmə | ||||
کندن ، سوراخ کردن ، گود کردن ، پیچاندن ، تاب دادن | eşmək | ||||
خر ، الاغ ، نفهم ، احمق | eşşək | تنها ، یگانه ف بی همتا | eşsiz | ||
نوعی بیان با بوی بد و گلهای سفید | eşşəkbiyanı | زنبور زرد | eşşəkarısı | ||
خر پرور ، خر سوار ، باربر بوسیله خر | eşşəkçi | ||||
باربری به وسیله خر ، خرسواری ، خرپروری | eşşəkçilik | ||||
خار شتر ، خار دارای برگهای اره دندانه ای | eşşəkqanaqlı | ||||
خریت ، حماقت | eşşəklik | دارای خر ، خر سوار | eşşəkli | ||
شوخی ومزاح دور از ادب و نزاکت | eşşəkoyunu | ||||
یک نوع گیاه وحشی شبیه تربچه زمخت و بد | eşşəkturpu | ||||
انجام گیری ، وقوع عمل شدگی | etdirilmə | ||||
انجام گرفتن، عمل شدن ، صورت گرفتن | etdirilmək | ||||
انجام دادن ، عملی کردن | etdirmək | انجام دهی ، عملی سازی | etdirmə | ||
انجام ، عمل ، کار | etmə | ||||
انجام دادن ، کردن ، به انجام رساندن ، عملی کردن | etmək | ||||
انجام دادن ، کردن ، به انجام رساندن ، عملی کردن | etməklik | ||||
بدون انجام ، بدون عمل ، بدون اجراء | etməksizin | ||||
انبار ، زیر زمین ، مخزن | evaltı | خانه ، منزل ، پناهگاه | ev | ||
محدود ، گسترش نیافته ، ساده ، بین چند خانه | evarası | ||||
خانگی ، اهلی | evcil | خانه کوچک ، خانه مانند | evcik | ||
خانه خانه ، نام بازی در میان بچه ها | evcik- evcik | ||||
خرگوش اهلی و خانگی | evdovşanı | بسیار ، بلند ، با صدای بلند | evdolusu | ||
مردم نزدیک به تونقوزها که در شمال شرق سیبری زندگی می کنند . | even | ||||
به زبان اِوِن | evencə | ||||
مردم ساکن سیبری که بصورت گسترده پخش شده اند . | evenk | ||||
خانواده ، خانه و کاشانه ، زن و بچه ، مال و ملک | ev-eşik | ||||
خانه دار سازی ، متأهل سازی | evləndirmə | حیاط باغچه | evlək | ||
خانه دار و متأهل کردن ، به شوهر دادن ، زن گرفتن | evləndirmək | ||||
خانه دار شدگی ، متأهل شدگی ، ازدواج | evlənmə | ||||
ازدواج کردن ، متأهل شدن ، زن گرفتن ، شوهر کردن | evlənmək | ||||
خانواده دار ، دارای زن و فرزند ، دارای مال و ملک | Evil-eşikli | خانه دار ، متأهل | evli | ||
مناسب خانه ، خانه بودن ، زن ، همسر | evlik | ||||
تأهل ، خانه دار بودن ، متأهل بودن ، دارای خانواده بودن | evlilik | ||||
بی خانه ، بدون خانواده ، مجرد ، تنها | evsiz | دفعه ، بار ، نوبت | evnə | ||
بدون خانه و کاشانه ، بدون خانواده و مال و ملک | evsiz-eşiksiz | ||||
بی خانه و کاشانه بودن ، تنهائی ، مجردی | evsizlik | ||||
دزد ، سارق | evyaran | کنار منزل ، بالکن | evyan | ||
خرابکار ، مضر ، کسی یا چیزی که موجب بدبختی دیگران می شود ، بدیمن ، زیان آور | evyıxan | ||||
ندا ، خطاب ، علامت نارضایتی و اعتراض | ey | ||||
ماساژ پستانهای گاو قبل از شیر دوشی جهت آماده سازی آن برای شیر دادن ، تعریف و نوازش گاو هنگام شیر دوشی | eydirmə | ||||
آماده کردن پستان گاو برای شیر دوشی از طریق ماساژ یا شیر دادن به گوساله آن ، نوازش کردن یا تعریف گفتن گاو برای شیر دوشی | eydirmək | ||||
علامت شوخی ، مسخره و نارضایتی است | ey-hay | اگر ، شاید | eyhana | ||
خوب ، زیبا ، بهتر ، بصورت قشنگ | eyi | ||||
خوب و بهتر شدگی | eyiləşdirilmə | بطور خوب و زیبا | eyicə | ||
بهتر شدن ، خوب و زیبا شدن | eyiləşdirilmək | ||||
خوب و بهتر سازی ، زیبا سازی | eyiləşdirmə | ||||
خوب و بهتر کردن ، زیبا کردن | eyiləşdirmək | ||||
خوبی ، خدمت ، زیبائی | eyilik | خوب وبهتر شدگی | eyiləşmə | ||
خوب و بهتر شدن ، زیبا و قشنگ شدن | eyiləşmək | ||||
آنگونه ، آنطوری ، به آن شکل ، بدان روش | eylə | ||||
کردن ، انجام دادن | eyləmək | انجام ، اقدام | eyləmə | ||
کیسه چرمی برای حفظ و نگهداری ماست ، دوغ و غیره | eymə | ||||
کیسه یا توبره چرمی | eyməç | دهن گشاد | eyməağız | ||
کسیکه کیسه چرمی می دوزد یا می فروشد | eyməçi | ||||
پوست مناسب برای تهیه کیسه و توبره چرمی | eyməlik | ||||
خوب و بهتر شدن | eynimək | خوب و بهتر شدگی | eynimə | ||
علامت درد و غم ، به معنی خواهش و التماس | eyvay | ||||
کم عرض و تنگ و باریک شدگی | ensizləşmə | ||||
به روز و زمان بعد موکول کردن ، عقب انداختن | ertələmək |
منبع :
1- فرهنگ تركي - فارسي داشقين نوشته علي حسين زاده ( داشقين ) انتشارات اختر تبريز